معراج

یک عمر دویدیم و به جایی نرسیدیم ... یک آه کشیدیم و رسیدیم به معراج. . .

معراج

یک عمر دویدیم و به جایی نرسیدیم ... یک آه کشیدیم و رسیدیم به معراج. . .

مشخصات بلاگ

یک عمر دویدیم و به جایی نرسیدیم
یک آه کشیدیم و رسیدیم به معراج. . .

۳ مطلب در شهریور ۱۳۹۲ ثبت شده است

کسانی که تاریخ را تجلی خداوند می شناسند به این حقیقت اعتراف دارند که چون در تجلیات خداوند تکرار نیست ، تاریخ نیز تکرار نمی پذیرد.

برای تاریخ هدفی باید روشن شود . تنها خود یک رویداد نیست بلکه اندیشه ای است که در این رویداد ابراز گردیده است ، کشف آن اندیشه خود در حکم یک رویداد است.

بزرگ ترین مورخ قرن بیستم آرنولد توین بی ، تاریخ را تجلی خداوند دانسته و کتاب مهم خود را که تحت عنوان بررسی تاریخ به رشته تحریر درآورده با یک دعا و تمجید از پیغمبران و قدیسان همه ادیان پایان می بخشد . او درباره دعای خود می گوید : 


"این صدای مورخی است که ایمان دارد خدا خود را از درون چارچوب تاریخ مبهم بر کسانی که صمیمانه او را بجویند ، آشکار می سازد"




دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی


تا کسی باورش را تعلیق نکند، هیچ چیز نمی تواند بفهمد! برای ابد، راه فهم برای او بسته است کسی که همه چیز را براساس عقیده خودش بخواهد بفهمد، هیچی نمی فهمد. نه اینکه باورش را از دست بدهد بلکه در پرانتز بگذارد و بعد فکر کند که چه چیز درست است و نیست واِلا اگر بخواهد همه چیز را با عقیده خودش بخواهد بفهمد تا ابد راه فهم برای او بسته است.

سقراط در یکی از سخنان جاودانه خود ادعا کرده است که وی « می داند که نمی داند » در این جمله به وضوح می بینیم که حتی جهل و نادانی در پرتو نوعی علم و آگاهی آشکار می شود .یعنی نادانی هنگامی معنی نادانی پیدا می کند که دانسته شود آن نادانی است ؛ به گونه ای که اگر خود نادانی دانسته نشود ، هرگز از آن نشانی نمی توان یافت.


دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی


به چشم یقین در حق نگریستم .

بعد از آنکه مرا از همه موجودات به درجه استغنا رسانید و به نور خود منور گردانید و عجایب اسرار بر من آشکارا کرد ،

و عظمت هویت خویش بر من پیدا آورد . 

من از حق بر خود نگرستم و در اسرار و صفات خویش تامل کردم . 

نور من درجنب نور حق ظلمت بود ،

عظمت من در جنب عظمت حق عین حقارت گشت ، 

عزت من در جنب عزت حق عین پندار شد . 

آنجا همه صفا بود و اینجا همه کدورت . باز چون نگاه کردم ،

بود خود به نور او دیدم ، عزت خود از عظمت و عزت او دانستم . 

هرچه کردم به قدرت او توانستم کرد . 

دیده قالبم هرچه یافت از او یافت . به چشم انصاف و حقیقت نظر کردم همه

پرستش خود از حق بود ، نه از من .

و من پنداشته بودم که منش می پرستم ...