در خود اندیشیدن و در خود فرو رفتن لازم است، اما نه به این شکل که انسان در خود فرو رود و از عالم بیرون غافل شود. به همان اندازه که اشتغال محض به بیرون و غافل شدن از درون خطرناک است، در خود فرو رفتن و از بیرون غافل بودن هم خطرناک است. انسان هم جنبه درون و هم جنبه بیرون دارد، هم بدن و هم روح دارد که هر دو محتاج غذا هستند. انسان به همان اندازه که به بیرون میاندیشد و باید اشتغالهای بیرون و جهان پیرامون را بشناسد، باید جهان درون خود را هم بشناسد، پس باید فرصتی برای درون اندیشی داشته باشد.
کسانی که در درون فرو میروند و از بیرون غافل هستند به جایی نمیرسند و خود را در حصاری زندانی میکنند. کسانی که فقط به بیرون میاندیشند و از درون غافل هستند هم مثل حیوان زندگی میکنند و اصلاً به شخصیت خود واقف نیستند. انسان باید تعادلی بین درون و برون برقرار کند و به همان اندازه که باید جهان پیرامونی را بشناسد، باید جهان درون را هم به درستی بشناسد. این انسان، انسان معتدلی است که میتواند راه کمال را طی کند.
دکترغلامحسین ابراهیمی دینانی
زاهدی گوید:
جواب چهار نفر مرا سخت تکان داد .
اول مرد فاسدی از کنار من گذشت و من گوشه لباسم را جمع کردم تا به او نخورد . او گفت ای شیخ خدا می داند که فردا حال ما چه خواهد بود!
دوم مستی دیدم که افتان و خیزان راه میرفت به او گفتم قدم ثابت بردار تا نیفتی . گفت تو با این همه ادعا قدم ثابت کرده ای؟
سوم کودکی دیدم که چراغی در دست داشت گفتم این روشنایی را از کجا اورده ای ؟ کودک چراغ را فوت کرد و ان را خاموش ساخت و گفت: تو که شیخ شهری بگو که این روشنایی کجا رفت؟
چهارم زنی بسیار زیبا که درحال خشم از شوهرش شکایت می کرد . گفتم اول رویت را بپوشان بعد با من حرف بزن .
گفت: من که غرق خواهش دنیا هستم چنان از خود بیخود شده ام که از خود خبرم نیست تو چگونه غرق محبت خالقی که از نگاهی بیم داری؟
دکتر ابراهیمی دینانی : "گوهر دین، عرفان است و قشر دین ،شریعت است .
از عرفان می توان به عنوان گوهر و لُب لباب دین یاد کرد که عبارتست از : معرفت خداوندی ،قشر ظاهری دین ،شریعت و لب لباب دیانت "
مردی زنی داشت که به شدت عاشق او بود و آن زن در چشم ، یک سپیدی داشت.
مرد از فرط محبت،از آن عیب بی خبر بود، تا روزی که عشق وی روی به نقصان نهاد و گفت:
((این سپیدی کی در چشم تو پدید آمد؟))
زن گفت:
((آن زمان که در کمال عشق تو نقصان آمد!))
گفت لیلی را خلیفه کان تویی
کز تو مجنون شد پریشان و غوی
از دگر خوبان تو افزون نیستی
گفت خامُش چون تو مجنون نیستی
مولوی
به ذهن من امشب چیزی آمد که آن را با شما هم در میان میگذارم. وقتی میخواستم به محل جلسه بیایم، این در ذهنم آمد که در روایت داریم که پیغمبر اکرم در آن خطبهای که خواند، فرمود: «دُعِیتُمْ فِیهِ إِلَى ضِیَافَةِ اللَّه». شما در ماه رمضان به مهمانی خدا دعوت شدهاید. به همین دلیل است که اهل معرفت میگویند ماه رمضان «دار ضیافتالله» است. این ماه رمضان، خانه مهمانی خدا است.
حالا یک سؤال میخواهم بکنم؛ به حسب ظاهر، ما مؤمن هستیم، ما مهمان خدا هستیم. امشب شب اوّل این مهمانی است؛ تازه وارد این خانه شدهایم، تازه داخل خانه مهمانی خدا پا گذاشتهایم. سؤال من این است: اگر یک مهمان تقاضایی از میزبانش داشت، وقتی همان ابتدا که به خانه میزبان رسید به صاحبخانه گفت من چنین گرفتاریای دارم، کرامت او چه اقتضا میکند؟ آیا اینطور اقتضا میکند که بگذارد وقتی مهمان میخواست از این خانه برود، حاجتش را به او بدهد، یا همینکه وارد خانه شد، همانجا بدهد؟!
خدایا امشب، شب اوّل است و ما پایمان را داخل خانهات گذاشتهایم؛ مهمانت هم هستیم؛ همین دَمِ در بیا دستمان را بگیر و کار را تمام کن! نگذار تا آخر ماه طول بکشد! بگذار امشب که ما از اینجا میرویم، همه حاجتهایمان را بگیریم و برویم! کرامتت همین را اقتضا میکند! آقاییات این است! ربوبیّتت این است! حاجات ما را همین الآن به ما بده!
امیر دلها علی علیه السلام:
اگر شما همانند من از آنچه بر شما پنهان است با خبر بودید
از خانه های خود کوچ می کردید
در بیابانها سرگردان می شدید
و بر کردارتان اشک می ریختید
نهج البلاغه 116
اهل معرفت میگویند ماه رمضان «دار ضیافت الله» است.
این ماه رمضان، خانه مهمانی خدا است.
حالا یک سؤال میخواهم بکنم؛ به حسب ظاهر، ما مؤمن هستیم،
ما مهمان خدا هستیم. امشب شب اوّل این مهمانی است؛
تازه وارد این خانه شده ایم، تازه داخل خانه مهمانی خدا پا گذاشته ایم.
سؤال من این است:
اگر یک مهمان تقاضایی از میزبانش داشت،
وقتی همان ابتدا که به خانه میزبان رسید
به صاحب خانه گفت من چنین گرفتاریای دارم، کرامت او چه اقتضا میکند؟
آیا اینطور اقتضا می کند که بگذارد وقتی مهمان می خواست از این خانه برود،
حاجتش را به او بدهد، یا همینکه وارد خانه شد، همانجا بدهد؟!
خدایا امشب، شب اوّل است و ما پای مان را داخل خانهات گذاشته ایم؛
مهمانت هم هستیم؛ همین دَمِ در بیا دستمان را بگیر و کار را تمام کن!
نگذار تا آخر ماه طول بکشد!
بگذار امشب که ما از اینجا میرویم، همه حاجتهایمان را بگیریم و برویم!
کرامتت همین را اقتضا میکند..
آقایی ات این است..
1.شریعت 2.طریقت 3.حقیقت
1-شریعت: راهی است که چگونگی روابط اجتماعی انسانها با یکدیگر ورابطه انسان را با خداوند به ما نشان می دهد.
2-طریقت: انجام شریعت باتفکر است نه تعبد،فهم بهتر وروابط اجتماعی بهتر با انسانها ورابطه بهتر انسان با خداست.
3-حقیقت: راهی است که انسان مستقیم با عقل وقلبش همه چیز را درک می کند ودیگر احتیاج به راهنما ندارد ،یعنی راه فنای الی الله، مسقیم قلبش دریافت میکند چون نفسانیاتش نابود شده وراه مسقیم را درک کرده.واین سومین راه را خواص درک می کنند وخودشان راهنمای دیگران می شوند.
دکتر ابراهیمی دینانی